معنی قصاب کوفی - جستجوی لغت در جدول جو

قصاب کوفی

لغت نامه دهخدا

(حَ)

ابن یحیی کوفی. شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرده، وظاهراً امامی است، لیکن حال وی مجهولست. (تنقیح المقال ج 1 ص 250). و رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 165 شود

لغت نامه دهخدا

قتات کوفی

(قَتْ تا)

ابوبیع بن نعمان قتات کوفی از محدثان است. (سمعانی). در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.

لغت نامه دهخدا

قناد کوفی

(قَنْ نا دِ)

طلحه بن عمرو، مکنی به ابوحماد. از راویان است. وی از شعبی و عکرمه و ابن جبیر روایت کند و از او وکیلی روایت دارد. (لباب الانساب). روات در علم حدیث به کسانی گفته می شود که در جمع آوری و نقل احادیث از دیگران فعالیت کرده اند. این افراد می توانند صحابه پیامبر، تابعین و حتی نسل های بعدی باشند. در تاریخ اسلام، روات نه تنها مسئول انتقال روایت ها بلکه در تفسیر و تحلیل دقیق این احادیث نیز نقش داشته اند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند.

لغت نامه دهخدا

قصاب کتی

(قَصْ صا کَ)

دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل است. این ده در 9000 گزی شمال باختری آمل و 1000 گزی باختر شوسۀ آمل به محمودآباد و در دشت واقع شده و هوایی معتدل مرطوب مالاریائی دارد. سکنۀآن 180 تن. آب آن از چشمۀ بولیده و فاضلاب هلی کتی ومحصول آن برنج، کنف، حبوبات، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)

لغت نامه دهخدا

قاص کوفی

(قاص ص)

کوفی. محمد بن عبدالرحمن قرشی کوفی، مکنی به ابوعمرو. وی از پدرش و عکرمه روایت کند و سلیمان تیمی و ثوری و شریک و ابومعاویه ضریر و فرزند فرزندش اسباط از او روایت دارند. (الانساب سمعانی)

لغت نامه دهخدا

قاب کوبی

چوبکوبی

فرهنگ لغت هوشیار

معنی قصاب کوفی - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما